Friday, May 7, 2010

نزدیکی؟



اوقاتی هست که زندگی از همیشه شلوغ‌تر است و از همیشه خلوت‌تر می‌خواهی‌ش.
دیدید گاهی تمام آدم‌هایی که روزی باهاشان قراری گذاشتی، قهوه‌ای خوردی، گپ طولانی‌تر از اندازه‌ی معمولی زدی، کمی بیشتر از معمول دوستت داشتند، سعی‌ای برایشان کردی، سعی‌ای برایت کردند، اصلن راحتتان کنم یک ربط جزیی به هم داشتید، همه با هم یادت می‌کنند؟ دیدید تلفنتان که آرام است همیشه، مدام زنگ می‌زند؟
دیدید هیچ مهم نیست؟ دیدید یکی دیگر را می‌خواهید؟
یک بازی‌ای هست. بازی با هرکس کمی از چیزی. کمی کافه رفتن با یکی. کمی مهمانی رفتن با یکی. کمی گپ زدن با یکی. کمی معاشرت درسی با یکی. کمی شوخی با یکی. کمی از هرچیز. کمی از هرکسی.
بعد این میان دوزاری‌ت می‌افتد که همه را داری طی می‌کنی که به یک‌جایی‌ش برسی. به یک کسی‌ش. منتظری نوبت برسد به او و باز تمام توانت را به‌کار بگیری که به خودت و او و همه بفهمانی که او هم مثل همه‌ست.

راحتتان کنم؟ نیست

No comments:

Post a Comment