Thursday, March 31, 2011
استرس
خانم سوار کردن کنار اتوبان و استرس ناشی از آن
یه خانم خوشگلو با کلی ذوق و شوق کنار اتوبان سوار می کنی - بعد چند دقیقه خانم غش و ضعف میره و میرسونیش به اولین بیمارستان - کمی استرس داری! بعد چند دقیقه میان بهت تبریک میگن و بهت میگن داری پدر میشی!!! استرست میره بالا!!! تو میگی من پدرش نیستم و اما خانم میگن تو پدر بچه هستی!!! ازت تست DNA میگیرن و تو منتظر پاسخ تست میمونی! استرس بیشتر شده!!! شکر خدا جواب تست میاد و دکتر بهت میگه ، شما پدر این بچه نیستی (تا میاد استرس کم بشه) ، یعنی شما اصلا به کل نمیتونی بچه دار بشی تو زندگیت ، چون اسپرمتون نازاست!!! استرس بازم میزنه بالا!!! توی راه برگشت به خونه ، به سه تا بچه هات فکر می کنی و اینجاست که استرس آمپر می سوزونه !!!
یه خانم خوشگلو با کلی ذوق و شوق کنار اتوبان سوار می کنی - بعد چند دقیقه خانم غش و ضعف میره و میرسونیش به اولین بیمارستان - کمی استرس داری! بعد چند دقیقه میان بهت تبریک میگن و بهت میگن داری پدر میشی!!! استرست میره بالا!!! تو میگی من پدرش نیستم و اما خانم میگن تو پدر بچه هستی!!! ازت تست DNA میگیرن و تو منتظر پاسخ تست میمونی! استرس بیشتر شده!!! شکر خدا جواب تست میاد و دکتر بهت میگه ، شما پدر این بچه نیستی (تا میاد استرس کم بشه) ، یعنی شما اصلا به کل نمیتونی بچه دار بشی تو زندگیت ، چون اسپرمتون نازاست!!! استرس بازم میزنه بالا!!! توی راه برگشت به خونه ، به سه تا بچه هات فکر می کنی و اینجاست که استرس آمپر می سوزونه !!!
Tuesday, March 29, 2011
Tuesday, March 22, 2011
Sunday, March 20, 2011
مولانا جلال الدین رومی بلخی
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بستهام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی
تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....
Friday, March 18, 2011
زندگى
زندگى آن چیزى است که براى تو اتفاق میافتد، در حالى که تو سرگرم برنامهریزیهاى دیگرى هستى
( جان لنون)
Thursday, March 17, 2011
Wednesday, March 16, 2011
Subscribe to:
Posts (Atom)